۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

راز سربسته

راز سربسته که از دل به زبان آمده است
بوده جان من و اکنون به دهان آمده است

داستان غم دل بوده و شرح شب هجر
روزی از ما سخنی گر به میان آمده است

هوس هستی جاوید چه‌سان خواهد کرد
آن‌که زین هستی محدود به‌جان آمده است1

رانده از باغ عدم گشته به زندان وجود
کودک از آن به جهان گریه‌کنان آمده است

شد به سر رانده و پا در خط هستی نگذاشت
طفل بیچاره بدین‌سان به جهان آمده است




1-در اصل «هستی ده روزه» بود که با هفتادسالگی سازشی ندارد.

.
.
( دیوان-82 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر