با خوشدلان مگویید اسرار مِیپرستی
کانان خبر ندارند از گریههای مستی
کانان خبر ندارند از گریههای مستی
ساقی ز بار هستی بر لب رسید جانم
جامی بیار و ما را بستان ز چنگ هستی
جامی بیار و ما را بستان ز چنگ هستی
شیخم به طعنه گفتا: دین تو چیست؟ گفتم:
گر کافرم ندانی،مستی و بتپرستی
گر کافرم ندانی،مستی و بتپرستی
خاکم که در بلندی بازیچهی نسیمم
یاران رها کنیدم در تنگنای پستی
یاران رها کنیدم در تنگنای پستی
شرمم نمیدهد راه بر آستان وصلت
کز کوتهآستینان ناید دراز دستی
کز کوتهآستینان ناید دراز دستی
.
.
( دیوان-169/70 )