دختر من کبوتری دارد
همچو افکار کودکانه سپید
همچو افکار کودکانه سپید
با نوای فرشته میخواند
بهر او نغمههای عشق و امید
بهر او نغمههای عشق و امید
* * *
با همان روح مادری که در اوست
دمبهدم آب و دانه میدهدش
دمبهدم آب و دانه میدهدش
گاه بر سینه گاه بر منقار
بوسهیی مادرانه میدهدش
بوسهیی مادرانه میدهدش
* * *
نگرانست دایم از چپ و راست
چشم مرغک به جستجوی کسی
چشم مرغک به جستجوی کسی
لیک بالش بریدهام که مباد
رود از کوی ما به کوی کسی
رود از کوی ما به کوی کسی
* * *
مرغ دلخسته،دی،به دامن چرخ
دید نقشی و گفت: این چه فن است
دید نقشی و گفت: این چه فن است
چیست کانسان چو پنبه در کف باد
گاه آرام و گاه موجزن است
گاه آرام و گاه موجزن است
* * *
سر خود کج گرفت و با یک چشم
مرغ مسکین به آسمان نگریست
مرغ مسکین به آسمان نگریست
تا ببیند که بر جبین فلک
چیست آن ابر سایهگستر چیست
چیست آن ابر سایهگستر چیست
* * *
دستهیی از کبوتران سفید
دید در زیر آسمان کبود
دید در زیر آسمان کبود
جمعشان خالی از پریشانی
بود و او از میانه بیرون بود
بود و او از میانه بیرون بود
* * *
خویش را گرد کرد و خم شد و راست
تا به چرخ برین پر افشاند
تا به چرخ برین پر افشاند
لیک بال بریدهاش نگذاشت
که ز دل گرد غم برافشاند
که ز دل گرد غم برافشاند
* * *
بالکی زد به شوق و دید افسوس
که بریدهست نازنین پر او
که بریدهست نازنین پر او
و آرزوی بلندپروازی
ماند در روح نازپرور او
ماند در روح نازپرور او
* * *
منم آن مرغ و روح سرکش من
دمبهدم راه آسمان گیرد
دمبهدم راه آسمان گیرد
پای اگر بسته مانده دست دلم
در درگاه لامکان گیرد
در درگاه لامکان گیرد
* * *
در صورت به روی من بستهست
در معنی به روی دل بازست
در معنی به روی دل بازست
گر پر و بال من شکسته چه باک
مرغ اندیشه گرم پرواز است
مرغ اندیشه گرم پرواز است
* * *
طبع گردونگرای شاعر را
نتوان ساخت پایبند قیود
نتوان ساخت پایبند قیود
کاخ هستی اگرچه محدودست
روح شاعر نمیشود محدود
روح شاعر نمیشود محدود
.
.
( دیوان-398/99 )