۱۳۹۲ مهر ۳, چهارشنبه

آرایش

فطرت زن طالب آرایش است
گرمی روح زن ازین آتش است

تا که شود نقش تو زیبنده‌تر
سحر نگاه تو فریبنده‌تر

لیک نه آن‌سان که به بازار و کو
اینت به انگشت نماید بدو

روغن و رنگ از سر و سیمای تو
خیزد و ریزد به سراپای تو

داغ کبودی که نهی روی چشم
مشت به رویت زند از روی خشم

رنگ مکن آینه‌ی ساده را
تیره مکن آب خدا داده را1

بیل مکن ناخن زیبات را
مسخره‌ی کفش مکن پات را

بهر خدا آتش بی‌دود باش
تا که طبیعی بتوان بود،باش


*          *          *


فطرت افراطی زن ای دریغ
در ره این قافله افشانده تیغ

حد وسط نیست به هنجار زن
شیوه‌ی افراط بود کار زن


*          *          *


ای به تو روشن دو جهان‌بین من
لیلی من،خسروِ شیرین من

شب که بجز شوی تو در خانه نیست
موی تو ژولیده و رخ روغنی است

لیک چو از خانه به‌در می‌روی
با سر و روی این‌همه ور می‌روی

بایدت آراسته بود ای صنم
لیک نه در کوچه،که در خانه هم

خانه ازو،جامه ازو،نان ازو
هست و تو را جلوه به بازار و کو

حیف بود گر زن شایسته‌خو
یار کسان باشد و نان‌خوار شو

راه کج از چشم خوشت دور باد
وان‌که رهت کج‌ طلبد کور باد



1-آب:صفا و طراوت
.
.
( دیوان-246/47 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر