پیرم و عشق تو در سینه جوانست هنوز
دل همان،شور همان،عشق همانست هنوز
دل همان،شور همان،عشق همانست هنوز
من به یاد تو ز روی دگران بستم چشم
چشم لطف تو به روی دگرانست هنوز
چشم لطف تو به روی دگرانست هنوز
نالهام در دل گیسوی تو پیچیده ولی
گوش احسان تو دردا که گرانست هنوز
گوش احسان تو دردا که گرانست هنوز
جان من بر لب و دل غرقه به خونست اما
هوس وصل توام در دل و جانست هنوز
هوس وصل توام در دل و جانست هنوز
ناتوانم ولی از بهر پرستیدن تو
جان سودازده پر تاب و توانست هنوز
جان سودازده پر تاب و توانست هنوز
تلخی زندگیم لب ز سخن بسته ولی
نام شیرین تو ای جان به زبانست هنوز
نام شیرین تو ای جان به زبانست هنوز
1329
.
.
( دیوان-121/22 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر