پرتو زیبای مه،بر روی باغ
چادری از پرنیان گسترده بود
چادری از پرنیان گسترده بود
جایگاه ما،به زیر نسترن
چون شمیم سرخ گل،در پرده بود
چون شمیم سرخ گل،در پرده بود
ماه،در آیینهی دندان او
اختری مسحور و افسون کرده بود
اختری مسحور و افسون کرده بود
گنج باد آورده،گر گویم،خطاست
آن پریوش،ناز باد آورده بود
آن پریوش،ناز باد آورده بود
* * *
بودم آن شب مست رویاهای او
چون گشودم دیده،در بر دیدمش
چون گشودم دیده،در بر دیدمش
از نشاط باده یا افسون عشق
از همه شب،دلرباتر دیدمش
از همه شب،دلرباتر دیدمش
همچو گل شاداب و شیرینبوی و مست
پای تا سر،پای تا سر،دیدمش
پای تا سر،پای تا سر،دیدمش
گرچه او را دیده بودم بارها
لیک آن شب،چیز دیگر دیدمش
لیک آن شب،چیز دیگر دیدمش
همچو موج سبزه،در دست نسیم
هرچه دیدم نا مکرر دیدمش
هرچه دیدم نا مکرر دیدمش
* * *
ناگهان با نگهت گلهای باغ
بادی مشکین جامه،آمد سوی من
بادی مشکین جامه،آمد سوی من
دلنشینتر-گفتمش-از بوی گل
چیست؟ خندان گفت: شاید بوی من
چیست؟ خندان گفت: شاید بوی من
طرهاش،دستی نوازشگر کشید
با نسیم نیمشب،بر روی من
با نسیم نیمشب،بر روی من
منعکس چون شد فروغ ماهتاب
از درخشان روی او بر روی من
از درخشان روی او بر روی من
گفتمش: شرم آیدم از روی ماه
گفت: رو در ظلمت گیسوی من
گفت: رو در ظلمت گیسوی من
رشت 1326
.
.
( دیوان-370/71 )