ای گل به زیر سایهی آن سنگ دلسیاه
با جامهی سپید چه خوش آرمیدهای
با جامهی سپید چه خوش آرمیدهای
چون آفتاب صبح سبکپای و سینهمال
در آن سیاهخیمه چه زیبا خزیدهای
در آن سیاهخیمه چه زیبا خزیدهای
دلدل کنان چو بینمت از لرزش نسیم
گویم کبوتری که ز شاهین رمیدهای
گویم کبوتری که ز شاهین رمیدهای
نی نی فرشتهای تو و از بیم اهرمن
از پا فتادهای که فراوان دویدهای
از پا فتادهای که فراوان دویدهای
* * *
زان شاخ دلفریب جداشو که نرمنرم
زینجا برم به گلشن و مشکوی او تو را
زینجا برم به گلشن و مشکوی او تو را
اما بههوش باش که بیخویشتن کند
عطری ملایم از تن گلبوی او تو را
عطری ملایم از تن گلبوی او تو را
دیگر ز آشیانهی خود یاد ناوری
گر آشیان شود سر گیسوی او تو را
گر آشیان شود سر گیسوی او تو را
* * *
او نیز چون تو ای گل خندان تازهروی
خاطر نواز و انجمنآرا و دلبرست
خاطر نواز و انجمنآرا و دلبرست
هرگز نگشته عاشق و گر دم زنی ز عشق
خندد که عشق مالک دلهای بیدرست
خندد که عشق مالک دلهای بیدرست
گوید: مخوان حکایت مجنون عامری
کاین جسم تازه زان سخن کهنه خوشترست
کاین جسم تازه زان سخن کهنه خوشترست
* * *
ای گل تو طفل کوهی و فرزند کوه را
ناخوش بود ز دامن مادر جدا شدن
ناخوش بود ز دامن مادر جدا شدن
با آن دهان خاطرهافروز گرمبوس
حیف است بوسه بر لب دلسرد او زدن
حیف است بوسه بر لب دلسرد او زدن
.
.
( دیوان-367/68 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر