۱۳۹۱ دی ۲, شنبه

دل شکستن

بازآمدم که باز پریشان کنی مرا 
بار دگر ز کرده پشیمان کنی مرا

بازآمدم که در ره آبادی رقیب
ای سیل فنته‌خیزی و ویران کنی مرا

گفتم که بی‌تو جمع شود خاطرم بیا
تا در میان جمع پریشان کنی مرا

با سرکشی ز پیش تو رفتم ولی به عجز
بازآمدم که سر به گریبان کنی مرا

رفتم که بر تو خندم و غافل که بی‌دریغ
بر روی غیر خندی و گریان کنی مرا

اکنون به درگه تو سرافکنده‌ آمدم
تا آنچه خواهش دل تست آن کنی مرا


شمیران 1334
.
.
( دیوان-56 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر