بازآمدم که باز پریشان کنی مرا
بار دگر ز کرده پشیمان کنی مرا
بازآمدم که در ره آبادی رقیب
ای سیل فنتهخیزی و ویران کنی مرا
ای سیل فنتهخیزی و ویران کنی مرا
گفتم که بیتو جمع شود خاطرم بیا
تا در میان جمع پریشان کنی مرا
تا در میان جمع پریشان کنی مرا
با سرکشی ز پیش تو رفتم ولی به عجز
بازآمدم که سر به گریبان کنی مرا
بازآمدم که سر به گریبان کنی مرا
رفتم که بر تو خندم و غافل که بیدریغ
بر روی غیر خندی و گریان کنی مرا
بر روی غیر خندی و گریان کنی مرا
اکنون به درگه تو سرافکنده آمدم
تا آنچه خواهش دل تست آن کنی مرا
تا آنچه خواهش دل تست آن کنی مرا
شمیران 1334
.
.
( دیوان-56 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر