بیمهری و قهر تو ز سیمای تو پیداست
آثار لجاج از رخ زیبای تو پیداست
آثار لجاج از رخ زیبای تو پیداست
بر من نکنی رحمت و آثار ترحم
در هر نگه از چشم طربزای تو پیداست
در هر نگه از چشم طربزای تو پیداست
امروز مرا وعدهی فردا دهی اما
از شوخی امروز تو فردای تو پیداست
از شوخی امروز تو فردای تو پیداست
مستم مکن از بادهی حوران بهشتی
کز جلوهی دنیای تو عقبای تو پیداست
کز جلوهی دنیای تو عقبای تو پیداست
یک بوسه به من دادی و آثار ندامت
پیوسته ز برچیدن لبهای تو پیداست
پیوسته ز برچیدن لبهای تو پیداست
بر مردمک دیدهی خود نیز برم رشگ
زان رو که درین آینه سیمای تو پیداست
زان رو که درین آینه سیمای تو پیداست
.
.
( دیوان-67 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر