در شبستان دلم عشق «مهی» پیدا شد
نوری از روزن چشم سیهی پیدا شد
نوری از روزن چشم سیهی پیدا شد
شب سیهسینه و من گمشدهیی خستهدلم
برق عشقی بدرخشید و رهی پیدا شد
برق عشقی بدرخشید و رهی پیدا شد
عشق چون خیمه بر افراشت به ویرانهی دل
پردهی خیمه فرا رفت و شهی پیدا شد
پردهی خیمه فرا رفت و شهی پیدا شد
تا به سر منزل مقصود رسد رهرو عشق
رهی آسان ز گریبان چهی پیدا شد
رهی آسان ز گریبان چهی پیدا شد
دیدی ای دل که چو خاک در میخانه شدیم
سر بیارزش ما را کلهی پیدا شد
سر بیارزش ما را کلهی پیدا شد
سوخت سرمایه و از دولت تقوی بگذشت
طبع نوکیسه چو برگ گنهی پیدا شد
طبع نوکیسه چو برگ گنهی پیدا شد
.
.
( دیوان-108 )