رسید پیری و افسانهی شباب گذشت
چنان گذشت که گویی مگر به خواب گذشت
چنان گذشت که گویی مگر به خواب گذشت
بهای عهد جوانی شناختم روزی
که پیری آمد و نیرو شد و شباب گذشت
که پیری آمد و نیرو شد و شباب گذشت
در انتخاب هدف آنقدر دقیق شدم
که عمر طی شد و دوران انتخاب گذشت
که عمر طی شد و دوران انتخاب گذشت
به جستجوی پل اندر کنار جو ماندم
ولیک عمر به دیوانگی ز آب گذشت
ولیک عمر به دیوانگی ز آب گذشت
ز دیرجوشی طبع و ز زود رنجی دل
حیات من همه در عزلت و عذاب گذشت
حیات من همه در عزلت و عذاب گذشت
درون حجب هنرپوش خود نهان گشتم
ز ضعف و هستی من جمله در حجاب گذشت
ز ضعف و هستی من جمله در حجاب گذشت
نباشدم خبر از سرگذشت خود گویی
دو روزه عمر سبکسیر من به خواب گذشت
دو روزه عمر سبکسیر من به خواب گذشت
ز کاخها که برافراشتم به دست خیال
چه بود حاصل عمری که در خواب گذشت
چه بود حاصل عمری که در خواب گذشت
حساب سود و زیان را چه حاصل است امروز
که ورشکستم و کار من از حساب گذشت
که ورشکستم و کار من از حساب گذشت
هوای خواندن افسانهی حیاتم نیست
چرا که فصل دلاویز این کتاب گذشت
چرا که فصل دلاویز این کتاب گذشت
.
.
( دیوان-73/4 )
( خاشاک-79 )