r.pejman: این شعر،هم در دیوان هست و هم در کتاب خاشاک اما دارای
دوگانگیهایی میباشد. بنا را بر نوشتهی دیوان میگذارم. بیتهایی از
دیوان که دارای نایکسانی با خاشاک میباشد را در { ... } نشان
میدهم.همچنین بیتهایی را که در خاشاک نیست را با // نشانه گذاری میکنم.
ـــــــــــ
با خود به تفرج چمن بردم
آن نوگل باغ زندگانی را
در روح لطیف او برافشاندم
افکار لطیف آسمانی را
شاید{باشد}که درین سراچه دریابد
اکسیر حیات جاودانی را
سرچشمهی عشق و مهربانی را
از شاخ هلو شکوفهیی گلرنگ
برکند و به ناز بر گریبان زد
تا شعله فزون کند شقایق را
بر آتش او ز شوق دامان زد
با شادی کودکانه،آبی خوش
بر موی سیاه و روی رخشان زد
خندان به لب شکوفه دندان زد
بر سبزه چو گل فتاد و با من گفت
کام دلی از زمانه میخواهم
بر شاخ گلی برای روزی چند
بلبلصفت آشیانه میخواهم
از این همه قید و شرط بیزارم
آزادی بیکرانه میخواهم
من عشرت وحشیانه میخواهم
خواهم که ز عشقی آتشین ای دوست
سر تا به قدم چو شمع درگیرم
این کهنه متاع نام و تقوی را{کالای وجود را در این سودا}
ناچیز شمرده،مختصر گیرم
منظومهی عیش و راه شادی را
هرجا که به سر رسد ز سر گیرم
زین عمر دو روزه بهره برگیرم
//بگذار که عفت دروغین را
بگذارم و در حقیقت آویزم
از چشمهی عشق و آرزو،آبی
بر آتش نام و آبرو ریزم
زان پیش که عقل خفته برخیزد
دیوانه صفت ز جای برخیزم
برخیزم و شورشی برانگیزم//
زیر گل زرد خفت و بر سبزه
سود آن گل ناز{بنهاد جبین}ارغوانی را
من در رخ آن فرشته میدیدم
شور دل و آتش جوانی را
او خفته و آسمان ورق میزد
آهسته کتاب زندگانی را
افسانهی عشق و کامرانی را
//او بیخبر از جلال عشق آن روز
میسوخت در آتش جوانیها
سر رشتهی عقل را ز نادانی
میداد به دست کامرانیها
پنداشت که شهوت آزمون شوریست
ایثار و خضوع و جانفشانیها
آن چشمهی نور زندگانیها//
شبگاهان{آغاز شب}از فراز کوهستان
افروخته آتشی هویدا شد
گفتی که ستارهیی فرود آمد
بر تارک کوه و عالم{مجلس}آرا شد
ناگه ز هجوم تندبادی سخت
آن شعله سری کشید از پا شد
نابود شد آتشی که پیدا شد
گفتم که چو آتش است عشق ای دوست
کش باد ملایمی برانگیزد
وز جنبش گرد باد صحرا گرد{لیکن ز هجوم تندبادی سخت}
پیچان شده از میانه برخیزد
زنهار ز عشق آتشین ای دوست
بگریز و گرنه عشق بگریزد
لبریز چو شد پیاله میریزد
.
.
( دیوان-317/19 )
( خاشاک-151/53 )