من ز دست جهان گریختهام
زین کهن خاکدان گریختهام
زین کهن خاکدان گریختهام
چون ندارم سلاح رنگ و ریا
از نبرد جهان گریختهام
از نبرد جهان گریختهام
زین مکانهای پر فساد و نفاق
به درِ لامکان گریختهام
به درِ لامکان گریختهام
بیمناکم ز امتحان عمل
لاجرم ز امتحان گریختهام
لاجرم ز امتحان گریختهام
نه زیانم رسد به خلق،نه سود
که ز سود و زیان گریختهام
که ز سود و زیان گریختهام
نفریبند نشان و نام،مرا
که ز نام و نشان گریختهام
که ز نام و نشان گریختهام
آن شود شاه و این شود درویش
من از این هردوان گریختهام
من از این هردوان گریختهام
بر گمان ساختهست کاخ وجود
من زکاخ گمان گریختهام
من زکاخ گمان گریختهام
آب و نان مایهی اسارت ماست
کاین چنین ز آب و نان گریختهام
کاین چنین ز آب و نان گریختهام
چون زبانآوری نیارم خواست
از زبانآوران گریختهام
از زبانآوران گریختهام
رنگها دیدهام ز پیر و جوان
که ز پیر و جوان گریختهام
که ز پیر و جوان گریختهام
لنگلنگان ز تیر تهمت خلق
با قدی چون کمان گریختهام
با قدی چون کمان گریختهام
زین حریفان آهنین پنجه
با تن ناتوان گریختهام
با تن ناتوان گریختهام
جز پلیدی در آشیانه نبود
زین پلید آشیان گریختهام
زین پلید آشیان گریختهام
نشوم رنجه از گزند زمان
کز زمین و زمان گریختهام
کز زمین و زمان گریختهام
چشم یاری ز آسمانم نیست
من خود از آسمان گریختهام
من خود از آسمان گریختهام
شعر من ترجمان روح من است
هم ازین ترجمان گریختهام
هم ازین ترجمان گریختهام
.
.
( دیوان-28 )
( خاشاک-128 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر