ای اختر خجسته که آرام و بیخیال
در منتهای بام فلک جا گرفتهای
در منتهای بام فلک جا گرفتهای
گوشت چهها شنیده ز دنیای ما بگو
کاینسان کناره از همه دنیا گرفتهای
کاینسان کناره از همه دنیا گرفتهای
* * *
صدها هزار سال بباید که نور تو
زان مرز دوردست بدین خاکدان رسد
زان مرز دوردست بدین خاکدان رسد
بر نسلهای سوخته در شعلههای جنگ
نورت به سان مرهم راحترسان رسد
نورت به سان مرهم راحترسان رسد
* * *
کس آگهی ندارد از آن سرزمین ولی
دانم که در دیار تو نامی ز جنگ نیست
دانم که در دیار تو نامی ز جنگ نیست
آنجا زبان تیغ چه گوید چو خلق را
حرص دهان گشاده و چشمان تنگ نیست
حرص دهان گشاده و چشمان تنگ نیست
* * *
وین خاک توده،این کرهی کوچک،این زمین
میدان ترکتازی دیوانه دیوهاست
میدان ترکتازی دیوانه دیوهاست
بر ذرهیی حقیر و سبکوزن و بیفروغ
این غولهای ذرهشکن را غریوهاست
این غولهای ذرهشکن را غریوهاست
* * *
نور زماننورد تو ای شمع دلفروز
در شامگاه عمر زمین بر زمین رسد
در شامگاه عمر زمین بر زمین رسد
وز بعد قرنها رسد آخر پیام صلح
بر ما اگرچه در نفس واپسین رسد
بر ما اگرچه در نفس واپسین رسد
.
.
( دیوان-394/95 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر