در کنار گلبنی پوشیده از گل صبحدم
با جوانیهای دیرین گفت و گویی داشتم
با جوانیهای دیرین گفت و گویی داشتم
غنچه یک دنیا تبسم گل جهانی خنده بود
من پریشاندل که نه رنگی نه بویی داشتم
من پریشاندل که نه رنگی نه بویی داشتم
چیزکی همچون جوانی داشتم یکچند و رفت
آنچه با او جست و خیز و های و هویی داشتم
آنچه با او جست و خیز و های و هویی داشتم
عاشق مهر و صفای خویشتن بودم ولی
در هوای باوفایی جستجویی داشتم
در هوای باوفایی جستجویی داشتم
شادمان بودم که با یاد جوانیهای خویش
در خموشی گفتگو با ماهرویی داشتم
در خموشی گفتگو با ماهرویی داشتم
عشوهی او شوق او دیدار او گفتار او
موج میزد گرد من گر آرزویی داشتم
موج میزد گرد من گر آرزویی داشتم
.
.
( دیوان-448/49 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر