۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

پیدا شد

در شبستان دلم عشق «مهی» پیدا شد
نوری از روزن چشم سیهی پیدا شد

شب سیه‌سینه و من گمشده‌یی خسته‌دلم
برق عشقی بدرخشید و رهی پیدا شد

عشق چون خیمه بر افراشت به ویرانه‌ی دل
پرده‌ی خیمه فرا رفت و شهی پیدا شد

تا به سر منزل مقصود رسد رهرو عشق
رهی آسان ز گریبان چهی پیدا شد

دیدی ای دل که چو خاک در می‌خانه شدیم
سر بی‌ارزش ما را کلهی پیدا شد

سوخت سرمایه و از دولت تقوی بگذشت
طبع نوکیسه چو برگ گنهی پیدا شد

.
.
( دیوان-108 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر