تو نه مهری و نه ماهی،تو نه جسمی و نه جانی
حدّ اندیشه همین است و تو بالاتر از آنی1
حدّ اندیشه همین است و تو بالاتر از آنی1
عمر طی گشت و مسیر نشد آخر که تو روزی
به کنارم بنشینی غم دل را بنشانی
به کنارم بنشینی غم دل را بنشانی
به اسیران نکنی رحمت و ترسم که پشیمان
شوی آن روز که رحمت به اسیران نتوانی
شوی آن روز که رحمت به اسیران نتوانی
سهل باشد به غنیمت سوختن و ساختن اما
مه من گر تو ببینی،شه من گر تو بدانی
مه من گر تو ببینی،شه من گر تو بدانی
نرم گردد دل سختش ز سیه روزی عاشق
اگر ای ناله به گوشش غم دل را برسانی
اگر ای ناله به گوشش غم دل را برسانی
1-از معجزات شیخ گرفته شده:
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند .......... همه اسمند و تو جسمی،همه جسمند و تو جانی
* * *
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس .......... حد همین است سخندانی و زیبائی را
.
.
( دیوان-174 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر