چون روی دلنشین تو ماهی ندیدهام
در ملک دلبری چو تو شاهی ندیدهام
در ملک دلبری چو تو شاهی ندیدهام
چون چشمههای طرهی سحر آفرین تو
افسونگری ز چشم سیاهی ندیدهام
افسونگری ز چشم سیاهی ندیدهام
گیرندهتر ز دیدهی جادو نگاه تو
در چشم کس فروغ نگاهی ندیدهام
در چشم کس فروغ نگاهی ندیدهام
آتش فشان و سرد و جگر سوز و بیاثر
چون آه خود به جان تو آهی ندیدهام
چون آه خود به جان تو آهی ندیدهام
اقرار میکنم به بیحاصلی چو خویش
در کشتزار دهر گیاهی ندیدهام
در کشتزار دهر گیاهی ندیدهام
1340
.
.
( دیوان-126 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر