۱۳۹۱ آذر ۱۲, یکشنبه

قناعت

گر نبود مال و بضاعت به دست
دختر من،ملک قناعت که هست

ور ز تن‌آسایی مشتی گدا
نام قناعت شده ننگ آشنا

لیک قناعت صفت انبیاست
کار قناعت ز بطالت جداست

در ره اصلاح معاش ای عزیز
سعی کن و کار به افراط نیز

ور رهت ای دوست نیامد به بن
گرسنگی می‌کش و دزدی مکن

خوک و سگ از ظالم بی‌باک به
خون دل از لقمه‌ی ناپاک به

.
.
( دیوان-242 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر