۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه

یار من نبودی

روزگاری یار من بودی و یار من نبودی
ماه من بودی ولی در شام تار من نبودی

در بهار آرزو ای گلبن عشق و جوانی
غرق گل بودی ولی باغ و بهار من نبودی

ای بسا شب‌ها که چون رویای مستی تا سحرگه
در کنارم بودی اما در کنار من نبودی

نیمه شب دیدم تو را چون شمع بر روزن نشسته
منتظر بودی ولی در انتظار من نبودی

با تنی چون شاعر با رخی چون فکر کودک
چند ماهی یار من بودی و یار من نبودی

.
.
( دیوان-173 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر