ای غول سیاهجامه ای مرگ
تا چند صلای ترکتازی
تا چند صلای ترکتازی
تا کی به سرشک سوگواران
لبخند زدن به بینیازی
لبخند زدن به بینیازی
این باد غرور کبریا چیست
آن خندهی زشت جانگزا چیست
آن خندهی زشت جانگزا چیست
با صولتی آسمانی ای مرگ
مرعوب کنی دلاوران را
مرعوب کنی دلاوران را
در هم پیچی به بینیازی
طومار غرور سروران را
طومار غرور سروران را
وندر نظرت جهانگشایان
بیارجترند از گدایان
بیارجترند از گدایان
گر مایهی وحشت جهانست
آن پیکر نحس اسنخوانی
آن پیکر نحس اسنخوانی
بر خاطر مردم خردمند
بار تو نمیکند گرانی
بار تو نمیکند گرانی
رو مرحم زخم خستگان باش
حقی تو ز دلشکستگان باش
حقی تو ز دلشکستگان باش
نیروی تو سخت و سهمگین نیست
سوگند خورم به جانت ای مرگ
سوگند خورم به جانت ای مرگ
در دست تصادفست و تقدیر
شمشیر جهانستانت ای مرگ
شمشیر جهانستانت ای مرگ
ای مرگ تویی بدین جسارت
مامور سیاست و تجارت
مامور سیاست و تجارت
.
.
( دیوان-302 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر