۱۳۹۲ مهر ۸, دوشنبه

کبوتر پر بریده

دختر من کبوتری دارد
همچو افکار کودکانه سپید
با نوای فرشته می‌خواند
بهر او نغمه‌های عشق و امید

*          *          *

با همان روح مادری که در اوست
دم‌به‌دم آب و دانه می‌دهدش
گاه بر سینه گاه بر منقار
بوسه‌یی مادرانه می‌دهدش

*          *          *

نگران‌ست دایم از چپ و راست
چشم مرغک به جستجوی کسی
لیک بالش بریده‌ام که مباد
رود از کوی ما به کوی کسی

*          *          *

مرغ دل‌خسته،دی،به دامن چرخ
دید نقشی و گفت: این چه فن است
چیست کانسان چو پنبه در کف باد
گاه آرام و گاه موج‌زن است

*          *          *

سر خود کج گرفت و با یک چشم
مرغ مسکین به آسمان نگریست
تا ببیند که بر جبین فلک
چیست آن ابر سایه‌گستر چیست

*          *          *

دسته‌یی از کبوتران سفید
دید در زیر آسمان کبود
جمعشان خالی از پریشانی
بود و او از میانه بیرون بود

*          *          *

خویش را گرد کرد و خم شد و راست
تا به چرخ برین پر افشاند
لیک بال بریده‌اش نگذاشت
که ز دل گرد غم برافشاند

*          *          *

بالکی زد به شوق و دید افسوس
که بریده‌ست نازنین پر او
و آرزوی بلندپروازی
ماند در روح نازپرور او

*          *          *

منم آن مرغ و روح سرکش من
دم‌به‌دم راه آسمان گیرد
پای اگر بسته مانده دست دلم
در درگاه لامکان گیرد

*          *          *

در صورت به روی من بسته‌ست
در معنی به روی دل بازست
گر پر و بال من شکسته چه باک
مرغ اندیشه گرم پرواز است

*          *          *

طبع گردون‌گرای شاعر را
نتوان ساخت پای‌بند قیود
کاخ هستی اگرچه محدودست
روح شاعر نمی‌شود محدود

.
.
( دیوان-398/99 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر