۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه

فرزند

نخل تو ای باغ برومند عشق
شاخ نو آورد ز پیوند عشق

طفل تو مولود مبارک‌دمی است
هم‌چو تو در عالم خود عالمی است

سینه،درخشنده‌تر از آینه
نقش پذیرنده‌تر از آینه

رشته‌ی گهواره چو در مشت توست
جنبش عالم به سر انگشت توست 1

گر تو هنرجوی و خردور شوی
دخترکم،نابغه‌پرور شوی

نابغه هم چون تو بنی‌آدم است
من چه کنم نابغه‌پرور کم است

رو که دهد شاخ تو شیرین بری
نابغه گر نیست بلند اختری

آتشی اندر دلش افروخته
خرمن تاریکی ازو سوخته

اوست کنون کوچک و عالم بزرگ
لیک چو عالم شود او هم بزرگ


*          *         *


عزت مادر نه ز پر زادن‌ست
عضو مفیدی به جهان دادن‌ست

ماند اگر دامن مادر تهی
به که در او کودک بی‌فر،نهی

کودک نوخاسته خربنده نیست2
 خون خورد ار گوهرش ارزنده نیست

خجلت خربندی او خود نخواست
محنتش از مادرِ خربنده زاست

عزت و ناکامیش از مادر است
مادر بی‌عقل بلاپرور است

مادر،نادان و پدر،بی‌خرد
طفلک مسکین به که روی آورد
 

*          *          *


آن‌که بهایی دهدش از نخست
دختر من دست گوهرساز توست

اوست گوهر،دست تو گوهرتراش
گوهر بی‌آب و بها گو مباش


*          *          *


الغرض آن کار که بایسته است
پرورش کودک شایسته است



1-ناپائون گفته است: مادر به یک دست گهواره را می‌جنباند و به دست دیگر عالم را
2-خربنده: کسی که خر به کرایه دهد
.
.
( دیوان-249/50 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر