۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

مست بی‌خواب

امشب ز دست شور شرابم نمی‌برد
یا مست آن دو چشمم و خوابم نمی‌برد

من بسته‌ی محبت و مفتون الفتم
وز درگه تو خشم و عتابم نمی‌برد

ویرانه شد سرای دل ای سیل غم ولی
جز گنج عشق ره به خرابم نمی‌برد

مال و مقام و نام،حجاب حقیقت است
شادم که فقر سوی حجابم نمی‌برد

ای سیل فتنه در غم بنیاد من مباش
من کوه استوارم،آبم نمی‌برد

.
.
( دیوان-103 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر