آرزوی روی ماهی میکشم
حسرت چشم سیاهی میکشم
حسرت چشم سیاهی میکشم
بخت من آنگاه و امید وصال
حسرت شیریننگاهی میکشم
حسرت شیریننگاهی میکشم
آتشم بر خرمن هستی مزن
کز دل پرسوز آهی میکشم
کز دل پرسوز آهی میکشم
با امید دیدنت همچو نسیم
هر نفس خود را به راهی میکشم
هر نفس خود را به راهی میکشم
در چمن با نکهت گیسوی دوست
عطر صد گل از گیاهی میکشم
عطر صد گل از گیاهی میکشم
ای عجب کاین رنج راحتسوز را
از نگاهی،از نگاهی میکشم
از نگاهی،از نگاهی میکشم
منت شاهان نصیب من مباد
گر کشم منت ز ماهی میکشم
گر کشم منت ز ماهی میکشم
گر پناهی بایدم بردن به خلق
دست سوی بیپناهی میکشم
دست سوی بیپناهی میکشم
.
.
.
( دیوان-136 )
( خاشاک-256 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر