با آن رخ بهشتی و آن روح مینَوی
ای سرو ناز من ز تو خوش نیست کجروی
ای سرو ناز من ز تو خوش نیست کجروی
ترسم خدا نخواسته ای باغ آرزو
تخمی که کشتهای ز سر جهل بدروی
تخمی که کشتهای ز سر جهل بدروی
از ما به صورت ارچه جدایی دریغ نیست
ما را که با خیال تو وصلی است معنوی
ما را که با خیال تو وصلی است معنوی
نومیدم از وفای تو چندانکه بینمت
خوش در کنار خویش و نپندارم این توی
خوش در کنار خویش و نپندارم این توی
جز از زبان چشم خود افسانهی مرا
باور نمیکنی اگر ای دوست بشنوی
باور نمیکنی اگر ای دوست بشنوی
جان میدهد به مردم و گرمی نمیدهد
دلهای مرده را دم جانبخش عیسوی
دلهای مرده را دم جانبخش عیسوی
.
.
( دیوان-182/83 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر