بس رنگها شکسته ز زلف دو رنگ توست
ما را بجز شکست،چه حاصل ز جنگ توست
ما را بجز شکست،چه حاصل ز جنگ توست
یکرنگ بودهام به همه عمر و این زمان
صد رنگ اگر شوی دل ما هم به رنگ توست
صد رنگ اگر شوی دل ما هم به رنگ توست
کس سنگ را به شیشه نکرد آشنا ولی
صاحبدل آنکسی است که جویای سنگ توست
صاحبدل آنکسی است که جویای سنگ توست
در راه عاشقی ز تکاپوی ما چه سود
کاین عرصه،جلوهگاه شتاب و درنگ توست
کاین عرصه،جلوهگاه شتاب و درنگ توست
ما را اگر گشایشی از روزگار نیست
ای آسمان تیرهدل از چشم تنگ توست
ای آسمان تیرهدل از چشم تنگ توست
زین طبع زودرنج و از آن خوی دیرجوش
ای شاعر آنکه یار تو شد پای لنگ توست
ای شاعر آنکه یار تو شد پای لنگ توست
تهران1335
.
.
( دیوان-84 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر