۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

گیسوی دو رنگ

بس رنگ‌ها شکسته ز زلف دو رنگ توست
ما را بجز شکست،چه حاصل ز جنگ توست

یک‌رنگ بوده‌ام به همه عمر و این زمان
صد رنگ اگر شوی دل ما هم به رنگ توست

کس سنگ را به شیشه نکرد آشنا ولی
صاحب‌دل آن‌کسی است که جویای سنگ توست

در راه عاشقی ز تکاپوی ما چه سود
کاین عرصه،جلوه‌گاه شتاب و درنگ توست

ما را اگر گشایشی از روزگار نیست
ای آسمان تیره‌دل از چشم تنگ توست

زین طبع زودرنج و از آن خوی دیرجوش
ای شاعر آنکه یار تو شد پای لنگ توست



تهران1335
.
.
( دیوان-84 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر