۱۳۹۲ مهر ۱۵, دوشنبه

سردرد

بهره‌ی من ز عمر درد سرست
شاخ هستی شکسته زین ثمرست

سر به سر دردسر بود هستی
لیک دردا که درد سر دگرست

ناله دیگر ز درد سر نکم
چه‌کنم ناله‌ای که بی‌اثرست

گر زیانم به جان رسد غم نیست
زانکه سود من اندرین ضررست

مرگ را بد مدان به ما بنگر
تا بدانی که زندگی بترست

زندگی شد بلای جانی من
سوخت جانم ز زندگانی من

.
.
( دیوان-333 )
( خاشاک-282 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر