۱۳۹۳ آذر ۱۰, دوشنبه

ما کیستیم

ما کیستیم حاصل عهد شکسته‌یی
در راه عمر رفته غبار نشسته‌یی

در دست شوق ما ز امید دراز ما
دانی چه مانده رشته‌ی از هم گسسته‌یی

سربار اجتماعم و بیهوده مانده‌ام
بر گردن زمانه چو دست شکسته‌یی

در راه عشق چابک و چالا کم ار چه نیست
در قالب شکسته به‌جز روح خسته‌یی

تندی بس است قهر بس آخر تبسمی
ای نقش آرزو که به خاطر نشسته‌یی

بی‌ارزشیم در نظر خلق روزگار
چون ساغر شکسته و عهد نبسته‌یی

 

 
شلمزار بختیاری 1325
 
.
.
( دیوان-183 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر