از تن شیرین او عطر جوانی میتراود
از وجود ظاهرش عشقی نهانی میتراود
از وجود ظاهرش عشقی نهانی میتراود
از خموشی از تبسم از نگه از هرچه دارد
نور هستی عطر گلهای جوانی میتراود
نور هستی عطر گلهای جوانی میتراود
از گلوی مرمرین وز سینهی آیینهرنگش
با فروغی خاص آب زندگانی میتراود
با فروغی خاص آب زندگانی میتراود
زندهی جاوید گردد هرکه با آن مه نشیند
کز سراپایش حیات جاودانی میتراود
کز سراپایش حیات جاودانی میتراود
از تبسمهای او نقش تغافل میگریزد
وز خموشیهای او شیرینزبانی میتراود
وز خموشیهای او شیرینزبانی میتراود
از کدامین گلشنی ای گلبن خرم که از تو
در جهان ما صفای آن جهانی میتراود
در جهان ما صفای آن جهانی میتراود
در زمین چیزی نمیبینم که مانند تو باشد
آسمانها زان وجود آسمانی میتراود
آسمانها زان وجود آسمانی میتراود
تهران1318
.
.
( دیوان-114 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر