به پیشگاه شیخ اجل سعدی
ای دل جهان و هرچه درو هست دیده گیر
خود را به ماورای طبیعت رسیده گیر
خود را به ماورای طبیعت رسیده گیر
گر نیست آفرینش گیتی به کام تو
آن را چنانکه خواهش توست آفریده گیر
آن را چنانکه خواهش توست آفریده گیر
افسانهی وجود و معمای مرگ را
خوشخوش ز عارفان و حکیمان شنیده گیر
خوشخوش ز عارفان و حکیمان شنیده گیر
مانند کرم پیله فراگرد خویشتن
تاری ز خودنمایی و شهرت تنیده گیر
تاری ز خودنمایی و شهرت تنیده گیر
بار دگر تمدن سر برکشیده را
از وحشیان به آتش و خون درکشیده گیر
از وحشیان به آتش و خون درکشیده گیر
نی نی که زیر سایهی نخل بلند صلح
فارغ ز جنگ و وحشت جنگ آرمیده گیر
فارغ ز جنگ و وحشت جنگ آرمیده گیر
همچون گیاه هرزه درین بوم شورناک
صد ره به خاک رفته و صد ره دمیده گیر
صد ره به خاک رفته و صد ره دمیده گیر
چندین هزار سال درین کهنهی خاکدان
البرز وش به دامن هستی لمیده گیر
البرز وش به دامن هستی لمیده گیر
وانگه به قهر ناخن پیری و بار عمر
رویی خراشدیده و پشتی خمیده گیر
رویی خراشدیده و پشتی خمیده گیر
در جستجوی آنچه نماند به دست کس
راهی دراز رفته و کفشی دریده گیر
راهی دراز رفته و کفشی دریده گیر
خوشتر ز خمر عشق به جام وجود نیست
این باده را هم ای دل سرخوش چشیده گیر
این باده را هم ای دل سرخوش چشیده گیر
و آخر به حسرتی عجب این آب و دانه را
در آشیان نهاده و مرغی پریده گیر
در آشیان نهاده و مرغی پریده گیر
آن دم که دیده بسته شد از روی زندگی
اشکی ز چشم کور طبیعت چکیده گیر
اشکی ز چشم کور طبیعت چکیده گیر
ور نیست این قصیده خوشایند طبع تو
آن را هم ای عزیز دلم ناشنیده گیر1
آن را هم ای عزیز دلم ناشنیده گیر1
1334
1-در نسخههای نامعتبر دیوان شیخ اجل قطعهشعری مشتمل بر پانزده بیت موجود است که با این مطلع آغاز میگردد:
ای دل به کام خویشتن جهان را تو دیده گیر ...... در وی هزار سال چو نوح آرمیده گیر
ولی قطعهی مزبور از اندیشههای غیر مادی خالی است و به احتمال قوی از حضرت شیخ نیست.
.
.
( دیوان-24/5 )
( خاشاک 239/40 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر