در زیر این درخت برومند دیر سال
پیمان عشق با من دلداده بست یار
پیمان عشق با من دلداده بست یار
فصل بهار بود و ز مینای زندگی
من مست و باغ مست و جهان مست و مست یار
من مست و باغ مست و جهان مست و مست یار
هم زیر این درخت چو فصل خزان رسید
بدرود گفت بر من و پیمان شکست یار
بدرود گفت بر من و پیمان شکست یار
زان قصه رفته سالی و هر روزم این درخت
گوید غمین مباش که آید به دست یار
گوید غمین مباش که آید به دست یار
.
.
( دیوان-467 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر