خندان و شد و گفت:اشک پیران
در دیدهی ما،خطی بر آبست
در دیدهی ما،خطی بر آبست
کاری ز ترانه بر نیاید
کت خانهی آرزو خرابست
کت خانهی آرزو خرابست
پیری تو و عشق پیری افسوس
چون حسرت تشنه در سرابست
چون حسرت تشنه در سرابست
دلخسته و ناتوان و مایوس
برجایی و عمر در شتابست
برجایی و عمر در شتابست
گفتم که:شراب مستی آور
در جام شکسته هم شرابست
در جام شکسته هم شرابست
.
.
( دیوان-436 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر