گره کن طره را ای شب،مگر ماهی برون آید
بسوزان سینه را ای غم،مگر آهی برون آید
بسوزان سینه را ای غم،مگر آهی برون آید
نپندارم که نوری بر شب تار من افشاند
هم ار چون ماه نخشب،ماهی از چاهی برون آید
هم ار چون ماه نخشب،ماهی از چاهی برون آید
بجز حرمان نخواهد یافت از یغمای من سودی
اگر دزدی به راهم از کمینگاهی برون آید
اگر دزدی به راهم از کمینگاهی برون آید
به زیر بار غم جانا نفس را تازه میسازم
ز چاک سینهام آهی اگر گاهی برون آید
ز چاک سینهام آهی اگر گاهی برون آید
چو گفتم:کیست در این خانه،خندان دایهاش با من
بگفتا:جان توست ای دوست،گر خواهی برون آید
بگفتا:جان توست ای دوست،گر خواهی برون آید
.
.
( دیوان-117/18 )