۱۳۹۲ دی ۱۴, شنبه

من کیم

من کیم دیوانه‌یی با انس و جان بیگانه‌یی
با زمین بیگانه‌یی با آسمان بیگانه‌یی

در میان جمعم ای افسوس و دور از جمع،دور
در جهان‌ست ای دریغا با جهان بیگانه‌یی

آب گردد خاک از خجلت چو می‌بینم که هست
بهره‌ور از آن و این با این و آن بیگانه‌یی

از صفای روح خود راه صفا پویند خلق
با که؟ با دیوانه‌یی از خانمان بیگانه‌یی

در گشاده‌ست آشیان مهر این روشن‌دلان
بر که؟ بر وحشی‌وشی با آشیان بیگانه‌یی

آگهی از عیب‌های خویشتن دارم ولی
راز خود را با که گوید از زبان بیگانه‌یی




1344

.
.
( دیوان-183/84 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر