در خدمت پست و تلگراف افسوس
عمری گذراندم و خطا کردم
عمری گذراندم و خطا کردم
کو دادرسی که تا ز من پرسد
بر جان خود این ستم چرا کردم
بر جان خود این ستم چرا کردم
از بهر چه سودی اندرین سودا
کالای حیات خود فدا کردم
کالای حیات خود فدا کردم
در خدمت کجروان چه خیری بود
کاین قامت راست را دوتا کردم
کاین قامت راست را دوتا کردم
از بهر دو پاره نان که زهرم باد
بنگر که به نفس خود چهها کردم
بنگر که به نفس خود چهها کردم
تا حق مرا به من روا دارند
بر هرکس و ناکس التجا کردم
بر هرکس و ناکس التجا کردم
گه در بر چون خودی،ز مسکینی
ابراز حقارت و وفا کردم
ابراز حقارت و وفا کردم
گه در بر کمتر از خودی،چون سگ
استادم و عجز نابهجا کردم
استادم و عجز نابهجا کردم
سرگرم خیانت و دغل گشتم
عادت به تملق و ریا کردم
عادت به تملق و ریا کردم
گه شکر وزیر برملا گفتم
گه مدح رییس در خلا کردم
گه مدح رییس در خلا کردم
گه مظهر پستی و دنائت را
تندیس مروت و سخا کردم
تندیس مروت و سخا کردم
گه گوهر ناستوده دزدی را
همسنگ علیّمرتضی کردم
همسنگ علیّمرتضی کردم
گه فکر سخیف یاوهسنجی را
آیینهی فطنت و دها کردم
آیینهی فطنت و دها کردم
بس یاوه شنیدم و ز مسکینی
احسنت نموده،مرجبا کردم
احسنت نموده،مرجبا کردم
هر لحظه گزارشی دگرگونه
تقدیم مقام اولیا کردم
تقدیم مقام اولیا کردم
بس نامهی ناصواب را افسوس
امضا به خلاف مدعا کردم
امضا به خلاف مدعا کردم
در راه تقربی که پستم کرد
دوری نه ز خلق،کز خدا کردم
دوری نه ز خلق،کز خدا کردم
در خدمت این جهان ناکامی
خود را ز جهانیان جدا کردم
خود را ز جهانیان جدا کردم
بر طره غبار پیری افشاندم
تا خدمت این بدآسیا کردم
تا خدمت این بدآسیا کردم
هم عمر عزیز را هدر دیدم
هم وقت شریف را هبا کردم
هم وقت شریف را هبا کردم
بازیچهی سیل نامرادی شد
کاخی که ز آرزو بنا کردم
کاخی که ز آرزو بنا کردم
کاریست روا،خیانتاندیشی
افسوس که کار ناروا کردم
افسوس که کار ناروا کردم
دزدیست چراغ راه خوشبختی
دردا که نکردم و خطا کردم
دردا که نکردم و خطا کردم
ای وای که چشم عمر شد در خواب
آن روز که چشم عقل وا کردم
آن روز که چشم عقل وا کردم
اکنون به لقای او عطایش را
بخشیدم و ترک آن لقا کردم
بخشیدم و ترک آن لقا کردم
مزد سی و اند سال خدمت را
سرمایهی فقر و انزوا کردم
سرمایهی فقر و انزوا کردم
* * *
افسانه سرودمت نپنداری
کاین گفته و کرده گفته یا کردم
کاین گفته و کرده گفته یا کردم
پژمان و ریا،من و خطا،هیهات
در پیش که بردهام،کجا کردم
در پیش که بردهام،کجا کردم
گفتار درست بود تا گفتم
کردار صواب بود تا کردم
کردار صواب بود تا کردم
لکن دل خویش را درین سودا
آیینهی شکوهآشنا کردم
آیینهی شکوهآشنا کردم
با یاد جماعتی ز همکاران
این چامهی نغز را ادا کردم
این چامهی نغز را ادا کردم
سطری ز حدیث رنج آنان بود
طومار شکایتی که وا کردم
طومار شکایتی که وا کردم
.
.
( دیوان-449/50 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر