۱۳۹۲ دی ۱۱, چهارشنبه

سود خدمت

در خدمت پست و تلگراف افسوس
عمری گذراندم و خطا کردم

کو دادرسی که تا ز من پرسد
بر جان خود این ستم چرا کردم

از بهر چه سودی اندرین سودا
کالای حیات خود فدا کردم

در خدمت کج‌روان چه خیری بود
کاین قامت راست را دوتا کردم

از بهر دو پاره نان که زهرم باد
بنگر که به نفس خود چه‌ها کردم

تا حق مرا به من روا دارند
بر هرکس و ناکس التجا کردم

گه در بر چون خودی،ز مسکینی
ابراز حقارت و وفا کردم

گه در بر کمتر از خودی،چون سگ
استادم و عجز نابه‌جا کردم

سرگرم خیانت و دغل گشتم
عادت به تملق و ریا کردم

گه شکر وزیر برملا گفتم
گه مدح رییس در خلا کردم

گه مظهر پستی و دنائت را
تندیس مروت و سخا کردم

گه گوهر ناستوده دزدی را
هم‌سنگ علیّ‌مرتضی کردم

گه فکر سخیف یاوه‌سنجی را
آیینه‌ی فطنت و دها کردم

بس یاوه شنیدم و ز مسکینی
احسنت نموده،مرجبا کردم

هر لحظه گزارشی دگرگونه
تقدیم مقام اولیا کردم

بس نامه‌ی ناصواب را افسوس
امضا به خلاف مدعا کردم

در راه تقربی که پستم کرد
دوری نه ز خلق،کز خدا کردم

در خدمت این جهان ناکامی
خود را ز جهانیان جدا کردم

بر طره غبار پیری افشاندم
تا خدمت این بدآسیا کردم

هم عمر عزیز را هدر دیدم
هم وقت شریف را هبا کردم

بازیچه‌ی سیل نامرادی شد
کاخی که ز آرزو بنا کردم

کاری‌ست روا،خیانت‌اندیشی
افسوس که کار ناروا کردم

دزدی‌ست چراغ راه خوشبختی
دردا که نکردم و خطا کردم

ای وای که چشم عمر شد در خواب
آن روز که چشم عقل وا کردم

اکنون به لقای او عطایش را
بخشیدم و ترک آن لقا کردم

مزد سی و اند سال خدمت را
سرمایه‌ی فقر و انزوا کردم


*          *          *


افسانه سرودمت نپنداری
کاین گفته و کرده گفته یا کردم

پژمان و ریا،من و خطا،هیهات
در پیش که برده‌ام،کجا کردم

گفتار درست بود تا گفتم
کردار صواب بود تا کردم

لکن دل خویش را درین سودا
آیینه‌ی شکوه‌آشنا کردم

با یاد جماعتی ز همکاران
این چامه‌ی نغز را ادا کردم

سطری ز حدیث رنج آنان بود
طومار شکایتی که وا کردم


.
.
( دیوان-449/50 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر