رحم کن ای طفل به بیمادران
تا نشوی رنجه،ز بیمادری
تا نشوی رنجه،ز بیمادری
روشن و صافیدل و بیکینه باش
ای شده در صورت و سیرت پری
ای شده در صورت و سیرت پری
* * *
دختر من طفل هووی تو کیست:
کودکی،افتاده ز مادر جدا
کودکی،افتاده ز مادر جدا
خندهی او خندهی رنج است و درد
همچو سری،گشته ز پیکر جدا
همچو سری،گشته ز پیکر جدا
* * *
قصهی او پرس و به حیرت ببین:
چیست از آن قصه جگرسوز تر
چیست از آن قصه جگرسوز تر
مادرش ار هست،سیه،روزِ او
مادرش ار نیست سیهروز تر
مادرش ار نیست سیهروز تر
* * *
کودک معصوم،درین ماجرا
سوزد و او را گنهی نیست،نیست
سوزد و او را گنهی نیست،نیست
طفل تو،دور از تو،گر اینسان شود
حال تو چون است و به دل چیست،چیست؟
حال تو چون است و به دل چیست،چیست؟
.
.
( دیوان-251 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر