۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

مادرزن

قصه‌ی کج‌پویی مادرزنان
گر شنوی از لب تهمت‌زنان

دانم و دانی که نه از ماست این
هدیه‌ی نو زان‌سر دنیاست این

گر تو بدی دیده‌ای از شوی خویش
از چه زنی بر دل داماد،نیش؟

الفت مادرزن و داماد او
شهره بود بر سر بازار و کو

مرد بود گر همه شیطان‌منش
می‌نکند شکوه، ز مادرزنش

ای ز تو در دیده‌ی دل روشنی
چون که شدت نوبت مادرزنی

نزد تو داماد تو گردد عزیز
لیک تو را شوهرکی هست نیز

عزت داماد نگویم مدار
لیک نه چندان که شود کار،زار

باش مواظب که در اندک‌زمان
بر تو شود شوهر تو بدگمان

کار بدی گر شده وای از بدی
ور نه بدا بر تو ز نابخردی

ای دل پاک تو محبت‌کده
از چه شوی بیهده تهمت‌زده

دخترت ار هست سراپا جمال
بیشتر از حد به جمالش مبال

پای بلورینش اگر دیدنی‌ست 1
  دیده شود حاجت گفتار نیست

بهر خدا مست غرورش مکن
خود نمکش هست،تو شورش مکن





1-ضرب‍المثل معروفی است.
.
.
( دیوان-253 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر