۱۳۹۳ شهریور ۱, شنبه

زخم دل

اشک آمده‌ست و دامن مردم گرفته است
پیچیده آه و راه ترنم گرفته است

منگر دهان خنده‌زنم را که این دهان
زخم دل است و نقش تبسم گرفته است

می‌خانه هست و باده‌کشان را نشاط نیست
ساغر تهی نشسته دل خم گرفت است

نه دشمن ایمن از آسیب او،نه دوست
گویی زمانه طینت کژدم گرفته است

دارم هزار گونه شکایت ز دست دوست
دردا که ناله راه تکلم گرفته است

بیزارم از علاقه و ابراز عشق تو
کو رفته‌رفته رنگ ترحم گرفته است

گویی سپاه عشق تو ملک دل مرا
چنگیز وش به قهر و تهاجم گرفته است




1341
.
.
( دیوان-79/80 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر