خداجویمردی به تلبیس شیطان
کژی جست و بگزید راه خطا را
کژی جست و بگزید راه خطا را
رهش زد در اول سیهکاره شوخی
که ناپارسا داشت بس پارسا را
که ناپارسا داشت بس پارسا را
قمار آشنایان و میخوارگان هم
بیاموختندش طریق دغا را
بیاموختندش طریق دغا را
بس آسان کشاندند زی راه ناخوش
مر آن واژگونبخت بیرهنما را
مر آن واژگونبخت بیرهنما را
قمارش نیاز آشنا کرد چونان
که بر خود روا داشت هر ناروا را
که بر خود روا داشت هر ناروا را
دغلباز شد،پست شد،برگزن شد
که این سستآیین قمارآشنا را
که این سستآیین قمارآشنا را
شبی میگساران یکدل به شادی
نشستند و بستند چشم قضا را
نشستند و بستند چشم قضا را
فدای تو و نوش جان تو آن شب
گوا بود پیمان مهر و صفا را
گوا بود پیمان مهر و صفا را
سیهمست شد،آن سیهاختر آنسان
که گم کرد سر را و نشناخت پا را
که گم کرد سر را و نشناخت پا را
کسی بذلهیی گفت و لبخند یاران
ز خود بیخبر ساخت آن بینوا را
ز خود بیخبر ساخت آن بینوا را
در آن خندهها طعنهها دید و ناگه
سزا داد با دشنه مر ناسزا را
سزا داد با دشنه مر ناسزا را
چو بر دامن دار با دست قانون
به گردن گره دید بند بلا را
به گردن گره دید بند بلا را
تماشاگر مرگ خود یافت خوشخوش
بسی از حریفان مهرآزما را
بسی از حریفان مهرآزما را
شنیدم که میگفت در واپسین دم
دریغا که گم کرده بودم خدا را
دریغا که گم کرده بودم خدا را
.
.
( دیوان-446/47 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر