۱۳۹۳ مرداد ۱, چهارشنبه

مردی که آینه ندیده بود

آینه‌ نادیده‌یی آیینه دید
گشت درو صورت زشتش پدید

صورتی از خشم خدا ساخته
در خم ابرو شکن انداخته

گفت: چرا خشم‌گنی؟ کیستی؟
رهگذری؟راهزنی،چیستی؟

هم‌نفسی گفت بدو: کاین تویی
روی ترش کرده بدین بدخویی

جامه بدل کن رخ جانان ببین
خنده بزن چهره‌ی خندان ببین

.
.
( دیوان-243 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر