۱۳۹۳ تیر ۲۷, جمعه

دیگر چه بگویم

او مظهر حق،آینه‌ی لطف خدا بود
دیگر چه بگویم

در عالم ما بود و نه از عالم ما بود
دیگر چه بگویم

هرگه که علی گفتی،یعنی همه گفتی
حرفی ننهفتی

من نیز علی گفتم و دیدم که شنفتی
دیگر چه بگویم

او جمله صفا بود و چو در دشت وغا بود
طوفان بلا بود

شمشیر خدا بود که در دست خدا بود
دیگر چه بگویم

چون ختم رسل عرضه‌کن دین مبین شد
او معنی دین شد

افسانه چه گویم که چنان بود و چنین شد
دیگر چه بگویم

گر خود بپرستم منش این کار،خطا نیست
انکار خدا نیست

او گرچه خدا نیست ازو نیز جدا نیست
دیگر چه بگویم


1346 تهران

.
.
( دیوان-298 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر