از سر خوددور کن آفات را
بنده مشو جهل و خرافات را
بنده مشو جهل و خرافات را
دولت و اقبال تو در دست توست
دور مرو،صید تو در شست توست1
دور مرو،صید تو در شست توست1
آب دعا،بر سر گیسو مریز
خیز و به دامان حقیقت گریز
خیز و به دامان حقیقت گریز
چارهی بدبختی ما،گر دعاست
اینهمه بدبخت،به گیتی،چراست!
اینهمه بدبخت،به گیتی،چراست!
مهرهی مار تو،بود کار تو
مهرگیا،نرمی گفتار تو2
مهرگیا،نرمی گفتار تو2
قهوه چو شد خورده و فنجان تهی
کی دهد از راز قضا آگهی؟
کی دهد از راز قضا آگهی؟
چون شده آن احمق طالعنگر
از همه اسرار ازل باخبر؟
از همه اسرار ازل باخبر؟
گر تو شوی در کف محنت،اسیر
نعل خری،چون شودت دستگیر؟
نعل خری،چون شودت دستگیر؟
آنکه دهد بخت تو را روشنی
گو که دعا خواند و گردد غنی
گو که دعا خواند و گردد غنی
همت و تدبیر تو،کافی تو را
اینهمه،ای دوست،خرافی چرا؟
اینهمه،ای دوست،خرافی چرا؟
1-شست: دام
2-مهرگیا: یکی از رستنیهاست که تصور میکردند اگر آن را در غذای کسی بریزند عاشق میشود و گاه دیوانه زنجیری
.
.
( دیوان-243/44 )
بسیار عالی
پاسخحذف