۱۳۹۳ مرداد ۶, دوشنبه

خرافات

از سر خوددور کن آفات را
بنده مشو جهل و خرافات را

دولت و اقبال تو در دست توست
دور مرو،صید تو در شست توست1

آب دعا،بر سر گیسو مریز
خیز و به دامان حقیقت گریز

چاره‌ی بدبختی ما،گر دعاست
این‌همه بدبخت،به گیتی،چراست!

مهره‌ی مار تو،بود کار تو
مهرگیا،نرمی گفتار تو2

قهوه چو شد خورده و فنجان تهی
کی دهد از راز قضا آگهی؟

چون شده آن احمق طالع‌نگر
از همه اسرار ازل باخبر؟

گر تو شوی در کف محنت،اسیر
نعل خری،چون شودت دست‌گیر؟

آنکه دهد بخت تو را روشنی
گو که دعا خواند و گردد غنی

همت و تدبیر تو،کافی تو را
این‌همه،ای دوست،خرافی چرا؟


 
 
 
1-شست: دام
2-مهرگیا: یکی از رستنی‌هاست که تصور می‌کردند اگر آن را در غذای کسی بریزند عاشق می‌شود و گاه دیوانه زنجیری
 
.
.
( دیوان-243/44 )
 

۱ نظر: