تا روی تو را ندیده بودم
چون بخت خود آرمیده بودم
چون بخت خود آرمیده بودم
خم گشته به زیر برف پیری
چون شاخهی نو دمیده بودم
چون شاخهی نو دمیده بودم
از سایهی زشت خویشتن هم
دیوانهصفت رمیده بودم
دیوانهصفت رمیده بودم
گمنام و شکستهبال و خاموش
دامن ز جهان شکسته بودم
دامن ز جهان شکسته بودم
ای دیدنت آرزوی دلها
ای کاش تو را ندیده بودم1
ای کاش تو را ندیده بودم1
1-این مضمون را هم،دوستان یغما کردهاند
1334
.
.
( دیوان-131 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر