۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه

ازدواج

ای همه عشقم رخ دلجوی تو
قبله‌ی صاحب‌نظران روی تو

خیز که روشنگر دنیا تویی
دختر من مادر فردا تویی

نسل تو از شیر تو باید خورش
شیردلان را تو دهی پرورش

پی فکن اصلح و احسن تویی
مرکز هستی تویی ای زن تویی

عهد خوش بی‌خبری گشت طی
نوبت کارست نگه دار پی

بایدت اکنون ره دیگر زدن
پیرو ناموس طبیعت شدن

*          *          *

دوش که خفتی تو و من مست‌وار
از تو و مهد تو گرفتم کنار

شد سرم آکنده ز سودای تو
تا چه شود صورت فردای تو

رفتم و با کوکبه‌ی آرزو
بردمت آهسته به ایوان شو

جان منی،لیک به شو دادمت
بستدم از خویش و بدو دادمت

مرد نکوخو،زن صاحب تمیز
لازم و ملزوم هم‌اند ای عزیز

دولتی آن کس که شود شوی تو
بختور آن کس که کشد موی تو

.
.
( دیوان-232 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر