۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه

تملق پیشگان

شنیدم من که در ادوار پیشین
کریمی بود و مالی داشت بی‌مر

گشاده خانه بر درویش و منعم
نهاده سفره بر دیندار و کافر

بجوشیدند بر آن خوان یغما
تملق پیشگان از بام و از در

یکی گفتش: تویی برتر ز سقراط
که از حکمت گشایی بر جهان در

تو در صورت طرازی به ز بهزاد
تو در پیکرتراشی به ز آزر

*          *          *

تبسم کرد و با طیبت چنین گفت
به مداحان خود مرد خرد ور

تو شمعم خوان،تو ماهم دان،تو خورشید
تو ابرم گو،تو دریا و تو گوهر

تو ام می‌خوان جهان‌گیر و جهان‌دار
تو ام می‌گو فلک‌جاه و فلک‌فر

ولی من خویش را بهتر شناسم
که مردی منعمم نه چیز دیگر

دلیری نه،هنر نه،علم و فن نه
چه دارم پس؟ کمی بخشش کمی زر

نکو دانم که آن اوصاف عالی
خدا را می‌سزد و الله اکبر

.
.
( دیوان-435 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر