سحرگه به راهی گذر داشتم
دلی خوش چو باد سحر داشتم
دلی خوش چو باد سحر داشتم
سری پر غرور و تنی زورمند
روانی به امید و طبعی بلند
روانی به امید و طبعی بلند
به راهم سگی کوچک آمد به پیش
سگی مانده دور از خداوند خویش
سگی مانده دور از خداوند خویش
به راهم سگی کوچک آمد به پیش
سگی مانده دور از خداوند خویش
سگی مانده دور از خداوند خویش
سگی بیخداوند و ویرانهگرد
نسنجیده در زندگی گرم و سرد
نسنجیده در زندگی گرم و سرد
دلم را به دم لابهیی نرم کرد
به رفتار شیرین سرم گرم کرد
به رفتار شیرین سرم گرم کرد
به ناگه یکی استخوانپاره دید
گرفتش به دندان و از پی دوید
گرفتش به دندان و از پی دوید
به پیش اندرم تیز بشتافتی
زدی نیشی ار فرصتی یافتی
زدی نیشی ار فرصتی یافتی
دگر باره با طعمهی خویشتن
دویدی سراسیمه دنبال من
دویدی سراسیمه دنبال من
بدو گفتم: ای سگ تو آزادهای
به دنبال من از چه افتادهای
به دنبال من از چه افتادهای
تو ای برتر از من به ارزندگی
به گردن منه رشتهی بندگی
به گردن منه رشتهی بندگی
به گیتی تو را مادر،آزاد زاد
چرا بایدت سر به زنجیر داد
چرا بایدت سر به زنجیر داد
چو خود استخوان جوی و خود خوری
چه منت ز مولایی من بری
چه منت ز مولایی من بری
برو جان من عزت اندیش باش
سگ من چرایی؟سگ خویش باش
سگ من چرایی؟سگ خویش باش
سرانجام گشت از بد اختران
نصیحتگر سگ،سگ دیگران
نصیحتگر سگ،سگ دیگران
.
.
( دیوان-208/09 )
( خاشاک-134 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر