۱۳۹۱ بهمن ۶, جمعه

آتش بی‌دود

شد تیره در هوای تو شمع وجود ما
اشکی به دیده‌ی تو نیاورد دود ما

رفتی ز دست ما و نمردیم ای دریغ
تا چیست بی‌وجود تو سود وجود ما

ما موج کوچکیم و درین بحر بی‌کران
نادیده ماند قوس نزول و صعود ما

غیر از دلی شکسته و دستی شکسته‌تر
در ما چه دیده بهر حسادت حسود ما

سودی نهفته در دل هر ذره‌ای است لیک
در خوابگاه نیستی آسوده سود ما

.
.
( دیوان-59 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر