کاخ جهان را چو افراختند
عرصهی جولان هنر ساختند
عرصهی جولان هنر ساختند
مغز هنرور چو درخشان شود
سنگ سیه لعل بدخشان شود
سنگ سیه لعل بدخشان شود
از گهری تیشهی تندیسگر1
صد بت حوریمثل آید به در
صد بت حوریمثل آید به در
از هنری خامهی صورتگران
شهره شود حسن پریپیکران
شهره شود حسن پریپیکران
چیست هنر؟ آینهیی صیقلی
هرچه جمیل است درو منجلی
هرچه جمیل است درو منجلی
چیست هنر؟ آنچه فزاید شگفت
وانچه ترا از تو تواند گرفت
وانچه ترا از تو تواند گرفت
نالهی مضراب نوازندهیی
رقص در اندام برازندهیی
رقص در اندام برازندهیی
نغمهیی از سینهی دل،خاسته
پردهیی از روی خوش آراسته
پردهیی از روی خوش آراسته
آنچه رود در دل و راهت زند
پنجه به دامان نگاهت زند
پنجه به دامان نگاهت زند
آنچه خوشایند بود گوش را
وانچه فریبنده بود هوش را
وانچه فریبنده بود هوش را
باغ خوش و منظر خاطر پسند
زمزمهی کوته و شعر بلند
زمزمهی کوته و شعر بلند
صورتی از جنگل و دریا و کوه
پیکری آراسته با صد شکوه
پیکری آراسته با صد شکوه
هر یک از اینها به دگرگون صور
هست نمایشگر کاخ هنر
هست نمایشگر کاخ هنر
نقش طراز کمر بیستون
از دل خارا گهر آرد برون
از دل خارا گهر آرد برون
در کف بهزار چو جنبد قلم
لعبتی آید به وجود از عدم
لعبتی آید به وجود از عدم
* * *
قصهیی از شور هنرور شنو
عالم دلداده و دلبر شنو
عالم دلداده و دلبر شنو
پیکر موسی چو تمامی گرفت2
ماند هنرمند از آن در شگفت
ماند هنرمند از آن در شگفت
لعبت خودساختهاش جان گرفت
شیفته انگشت به دندان گرفت
شیفته انگشت به دندان گرفت
گفت که ای پیکر علوی سرا
حرف بزن،حرف! خموشی چرا؟
حرف بزن،حرف! خموشی چرا؟
1-تندیسگر:مجسمهساز
2-مجسمهی موسی،شاهکار میکلانژ هنرمند بینظیر ایتالیایی
.
.
( دیوان-228/29 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر