۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

آشنای عشق

آشنای عشق کردم خاطر آزرده را
با شراری شعله‌ور کردم دل افسرده را

عشق را تجدید کردم در خزان زندگی
بسته‌ام بر شاخ گلبن غنچه پژمرده را1

آن پری بی‌مهر،در دست آمد و بی‌قهر رفت
باد خواهد برد آری گنج باد آورده را

آب حیوان گر به تاریکی نهان ماند رواست
نیست ذوق زندگانی مردم دل‌مرده را

گو بگیر این نیمه جان را ای شکار افکن بگیر
زندگی لطفی ندارد صید پیکان‌خورده را

آتش ما تیز تر کرد آن فسون‌گستر که گفت
از نصیحت می‌دهم تسکین دل آزرده را2

1
-از این بیت گرفته شده است:
گر فلک با من هم‌آغوشش نماید عیب نیست .... باغبان بر چوب بندد گلبن نوخیز را
2-اشاره است به مطلع بسیار لطیف «حالتی ترکمانی» که گوید:
از نصیحت می‌دهم تسکین دل آزرده را ... نیست مرهم جز زبان نخجیر پیکان‌خورده را

.
.
( دیوان-58 )
( خاشاک-255 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر